- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در ورود به کربلا
یک نظر کن حال و روز مضطرم در این دیار ای عزیزِ فـاطمه دیده ترم در این دیار با ورودت حزن و اندوهی دو چندان آمده از غمت آقا گریبان میدرم در این دیار چون کـبـوتر آمدم دنـبالِ تو امّا حـسین بال و پر بشکسته هستم بی پرم در این دیار تکیه کن بر خواهرت مستحکمم مانندِ دژ خواهری ها یک طرف!چون مادرم در این دیار ترسم از تکرارِ کوچه دردلِ کرببلاست گرد و خاکی شد دوباره معجرم در این دیار کاش میشد تا که تدبیری بیاندیشم تو را دائماً در فکرِ زیرِ حنجـرم در این دیار نیزهها از دور پیدا شد برادر بیحساب در خیالِ خود به فکرِ این سرم در این دیار تکیه گاهم کو؟ محافظ کو؟ قرارِ من کجاست؟ پس کجا مانده ست این آب آورم دراین دیار کو ابوالفضلم؟ که پائین آورد از ناقهها کودکانِ خسته جان و پرپرم در این دیار دشمنانِ دین فـراوانند ای سـالارِ عـشق ارباً اربا میشود پیغـمبرم در این دیـار حـیفِ این قـدِّ رسا و جلـوهگـاهِ احـمدی حیف از شهزادهات از اکبرم در این دیار این سپـیدی گـلو ذبحِ سه شعـبه میشود میرود در خواب گویا اصغرم در این دیار
: امتیاز
|
ذکر مصائب ورود کاروان سیدالشهدا علیهالسلام به کربلا
ذکر لبت در هر قـدم؛ إنّا إلیه راجعون ورد زبـانت دم به دم إنّا إلیه راجعـون از کوفیانِ کینهای بسیار داری خاطره از فـتـنـۀ اهـل سـتـم، إنّا إلیه راجعـون غم در دلت افتاد تا گفتند اینجا کربلاست شد خیمه برپا با عـلَم، إنّا إلیه راجعون دلواپسی و بغض زینب آتشت میزد ولی گفتی که ای اهل حرم، إنّا إلیه راجعون دارد قـرائت میکـند مادام دشت نـیـنوا این آیه را با آه و غم، إنّا إلیه راجعون آماده شد محض نجاتِ خلق؛ کشتیِ نجات تا خواندی از لطف و کرَم، إنّا إلیه راجعون در زیر نور ماه مُشتی خاک را برداشتی گـفـتـی خـدایـا آمـدم! إنّا إلیه راجعون!
: امتیاز
|
مدح و مرثیه سیدالشهدا علیهالسلام و ورود کاروان به کربلا
لحظه لحظه عمر خود را خرج حضرت میکنم جز حرم جایی روم احساس غربت میکنم گریۀ در روضهاش یعنی همان خیرالعمل اشک میریزم برای او، عبادت میکنم راه او یعـنـی همان إِنَّا هَـدَینـاهُ الـسَبـیل بچـههـایم را بدین گونـه هدایت میکـنم کنج هیأت تا بگیرم اذن خدمت سرخوشم من به یک لقمه از این سفره قناعت میکنم روضههایش میبرد دل را به سوی کربلا “بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا“ سالها از درد هجرش چشم زمزم گریه کرد گریه کرد از غصه، اما باز هم کم گریه کرد پیش چشمانش تداعی میشود صحرای خون دارد از یک سو سنان همراه لشگر میرسد شمر از سویی دگر با چند خنجر میرسد کربلا آغاز درد و غصههای زینب است
: امتیاز
|
مدح و ویژگی های کاروان سیدالشهدا علیهالسلام در راه کربلا
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست در سـیـنهٔ آدیـنه، جز آئـین صفـا نیست جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست حتّی جرس قافـله، غافـل ز خـدا نیست رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان زمـزم ز دو چـشم آب بریزد پیِ ایشان اینان که روانـنـد، هـمه روح و روانـند این سلـسـله هر یکتنـشان جان جهانند این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند این قافـله شب تا به سحر، نافـله خوانند بازار جـهـان این هـمـه سـرمـایه ندارد گـلـزار جِـنـان ایـن قَــدر آرایــه نـدارد این قـافـلـه جـز عـشـق، رهآورد نـدارد عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد یک آیـنـه، بر چـهـرهٔ خـود گَـرد ندارد جـز شـیـرزن و غـیر جـوانـمـرد ندارد مُحـرِم شده از کـعـبـهٔ گِـل، راه فـتـادند از گِل به سوی کعـبهٔ دل، روی نهـادند ایـنـان همه از خـانـهٔ خود، دربـدرانـنـد بر بـاغ دل فـاطـمـه، یـکـسـر ثـمرانـند اینان پـسـر عـشـق و، مـحـبّت پدرانـند با شور حـسـینی به نـوا، جـامـهدرانـنـد دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است وین قافـله را قـافـلهسالار، حسین است این قافله را بانگ جرس، گریه و نالهست این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لالهست از نـور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هالهست در محمل خود، حاجیه بانوی سهسالهست با سـورهٔ عـشـق آمده، هـفـتاد و دو آیـه چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبودهست دردانهٔ من، با مـوی بیشانه نبـودهست جایش به جز از دامن و بر شانه نبودهست گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه نبودهست این دخـتر من، نـازترین دختر دنیاست دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را ای کـوفه چه کردی بدنِ مُسلـمشان را؟ ای مـاه بـبـیـن مـاه بـنـیهـاشـمـشان را ای سَرو بـبـین سـروِ قـدِ قـاسـمشـان را ای صبح کجا آمده صـادقتر از اینان؟ ای عشق بگـو نامده عـاشقتر از اینان چاووش عزا همره من روح الامین است ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است سـردار سـپـاهـم پــسـر اُمّ بـنـیـن اسـت آوردهام از جــان شــمـا تـاب بـگــیـرد چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است سرهای سران، خاک به درگاه حسین است خورشید فلک، مشتری ماه حسین است ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است آن فضل که در قافلهام نیست، کدام است؟ عـبّاس، تـرازوی مرا سنگ تـمام است ای روشـنی چـشـم و، چـراغ دل زینب کـشـتـی نـجـات هـمـه و سـاحـل زیـنب وی مـاه رخـت روشـنی محـفـل زیـنب دوری مکن از دیده و از محـمل زینب دارد ســفــر مـا سـفـر دیـگـری از پـی من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
شب جمعه است، بیا حال مرا بهتر کن فکـر دلـواپـسیِ قـلـب من مضطـر کن این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست نـزد اربـاب دعـایی به من نـوکـر کـن گذر عـمرِ منِ بیسرو پا بر تو نخورد عــزم دیـدار مــرا در نـفـس آخـر کـن عمر من رفت و تو را درک نکردم آقا فهم من درخورِ درک تو نشد باور کن چِـقَـدَر نام تو بـردم به زبـانم، یک بار تو صدایم بزن و خوش دلم ای دلبر کن سهم من از تو فـراق تو شده غـم دارم منّـتی بر سر من نِه، تو غمم کمتر کن عـاشـق کرب وبلا، عـاشق دیـدار توأم هر دو را قسمت من حق شه بیسر کن کربلا با تو صفا دارد و بیتو سخت است سختی راه، بر این خسته تو راحتتر کن روضۀ جدّ غریبت شب جمعه باز است باز روضه تو نخوان، فکر دل مادر کن مادری از تَه گودال صدا زد، ای شمر خنجرت را نکش و شرم زِ پیغمبر کن خنجرت را بکشی، حنجر من میسوزد فکـر بـد حـالی من، نـزد گـل پرپر کن من نه، اصلاً تو بیا فکر حرم باش آخر فکر زینب کن و فکر دل این خواهر کن پیـش زینب، به حـسینم نزن انقدر لگـد بدنش ریخت بِهم، رحم بر این پیکر کن فکر نیزه نکن و از سر او دست بکش لااقـل قـبل بـریـدن گـلـویش را تَـر کن عاقبت میرسد آن منتـقـم خـون حسین صبر کن، فکر خودت شمر در آن محشر کن
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
هر صبح میکنم به ظهورت دعا بیا ای آشـنـای خــلـوت هـر آشـنــا بـیــا هر پنجره به روی شما موج میزند ای روح پُـر تــلاطـم دریــا بـیـا بـیـا ای در تو زنده تا به ابد صبر فاطمه آقـا بـه حـق نــالـه خــیـرالـنـسـا بـیـا دریـاب با تـصـدقـی این مـسـتمند را ای حـضرت کـریم، عـزیـز خـدا بیا از فرط مصیبت شدهام تحـبـس الدعا بنـما خودت برای ظـهـورت دعـا بیا از قـتـلگـاه ناله هل من مـعـیـن رسد ای وارث حـسـین سـوی کـربـلا بـیا طفلان تشنه حسرت عباس میخورند ای سـاقی دوبـاره آن خـیـمـههـا بـیـا
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
همیشه کوچه ما عطری از شما دارد که آشـنـا بـه دلـش مـیـل آشـنــا دارد هزار شکر که مژگان به ما حواله شده غـبـار پـای تـو تـأثـیـر کـیـمـیـا دارد شبیه چشم شما سرخ میشود چشمش کسی که چشم بر آن ریشۀ عـبا دارد
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
کـی مـیکُـشـد مـا را فـراق یـار، آقـا کی میشـوم لایـق به یک دیدار، آقـا هر دفعه قلبت را به یک شیوه شکستم امـا تـو بخـشـیـدی مـرا هـربـار، آقـا راضی نشو لاغرتر از این باشم از داغ لاغـرتـر از یک سـوزن پـرگـار، آقا نزدیک دروازه سری بر نـیـزه رفته در زیر پـای یک سه سـاله خـار، آقا راحـت نمیگـوید سخـن با عـمۀ خود لـکـنت زبان دارد در این گـفـتار، آقا هر شب کنار عمه میخوابد ولی باز بـا کـعـب نـیـزه میشـود بـیـدار، آقـا من قـصد آزار دو چـشـمت را ندارم کی میشـوم لایـق به یک دیـدار، آقا
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای داغـدار سـاقـی عـطـشان؛ نیامدی سوز دعای خـضر و سلیـمان نیامدی حافظ که گفت؛ یوسف گم گشته میرسد نگـذشـتی از حـوالـی کـنعـان! نیامدی تـنـهـا بـهــانـۀ دلِ تـنـگ و شـکـسـتـۀ این جمعههای بیسر و سامان نیامدی
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
لطف شماست اینکه گرفـتار مـاتـمـیم در سـایه نـگـاه شـما زیـر پـرچــمـیم گـفـتی بـیا و گـریه بـرای غـریب کن گـفـتی که در حـسـیـنه هم نـالـه هـمیم
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقا دوباره برق نگاهت پُر از غم است تندیس نور، بر تنـتان رخت مـاتم است در این دهه به یک دو سه روضه رضا مشو یک عمر نوح گریه به جان شما کم است
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
تفـسـیر عـشق، درس الفبای کربلاست لب تشنه، خضر در پی صحرای کربلاست عیسی به عرش رفت ولی روضه خواند و گفت عریان به روی خاک، مسیحای کربلاست بـایـد عــلــی شـود زکــریــای کــربـلا وقتی که روی نی سر یحیای کربلاست مجنون کجاست تا که ببـیند چه چشمها دنـبـال ردّ مـحـمـل لـیـلای کـربـلاست بعد از گذشت این همه سال از شهادتش خـلـقـت هـنوز مات معـمّای کربلاست ای با خـبـر ز سـرّ مـعـمـا، شـما بـگـو آهـی بـکـش، بـه بــاد بـده دودمـان مـا شعری بخوان که شعله بیفتد به جان ما
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دوبـاره شـعـلـه بکـش دودمـان آدم را که با تو زار بـگـریـیـم غـم محـرم را کجایی و به کدامین سـتون نهادی سر رسیدهای که بگریی هزار و یک غم را
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
اگرچه سنگ شکـسـته تمام بال و پرم مرا بهـشت ببـر، نه مرا بـبر به حـرم قـسـم که منت سلـطـانی جهـان نکـشم اگر که پا بگـذاری دمی به چـشم ترم
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
چه تلخ میشود این لحظهها بدون شما چه تـلـخ تر همۀ عـمـر ما بـدون شـمـا کجاست خیـمه سبزت که راه گم کردم مرا بـخـوان نـروم هـیچ جا بـدون شما
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
زمان زمان عجیبیست، امتحان سخت است طی زمانۀ بیصاحب الزمان سخت است ببخش عزیز خدا! جان ندادم از هجرت چقدر منتظرت جانعزیز و جانسخت است "و لا تُری و أری الخلق" این چه تقدیریست تو را ندیدن و دیدار این و آن سخت است گریـسـتم كه مشـرف شـوم به پـابـوست بدون گریه رسیدن به آسمان سخت است رسیده است شـب اكـبـر و زمـان نـماز برای من چقدر لحـظه اذان سخت است و روضه را پـدر یـك شـهـیـد میفـهـمد چقدر غصۀ دل كندن از جوان سخت است تو را قسم به غم "بعدك العفا" ی حسین بیا بیا و خودت روضه را بخوان؛ سخت است مـرا زیــارت پـائـیـن پـا مـبــر امـشـب چرا كه پیش پدر خواندن از جوان سخت است
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
از فـراق تو نـمـردیـم مـسـیـحا نـشـدیم چـشم ما تار نشد از غـم و بـیـنا نشدیم جای تو دست به دامان طبـیـبان بودیم حـقـمـان بـود اگـر بـاز مـداوا نـشـدیـم بیتو یک عمر پی هرکس و ناکس رفتیم گم شدیم آخر ازین غـفلت و پیدا نشدیم نام مجنون بروی ماست ولی کو مجنون؟ وقـتی از هـجر تو آواره صحرا نشدیم درد این است که ما محض رضای دل تو بیـخـیـال خـوشـی فـانـی دنـیـا نـشـدیـم خاک عالم به سر ما که دراین عمر دراز لحظه ای مشتری یـوسف زهـرا نشدیم گریه کردیم ولی گریۀ بیفکر چه سود؟ قـطره بودیم ولی وصل به دریا نشدیم پـیـش ما آمـدی اما همه غـفـلت کردیم لحـظـهای پـای قـدم رنجـۀ تو پا نشدیم قصدمان بود همه سنگ صبورت باشیم قـصدمان بود که از بخت بد اما نشدیم همه رفـتـند حـرم ما که نرفـتـیم هـنوز زائـر مـرقــد شـشگـوشـۀ آقـا نـشـدیـم کاش میشد که تو ما را به زیارت ببری یک شب جمعه به پابوسی حضرت ببری
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نه حال دلم مثل قدیم است و همان است نه قامـتم از بـار فـراق تو کـمان است در غفلت کبرا شب و روزم سپری شد نـام تو فـقـط لـقـلـقـه روی زبـان است خـیلی جلـوی چـشم تو سرگرم گـناهـم وقتی تو نباشی به گنه امن و امان است تکلیف مرا زود مشخص کنی ایکاش پـرونـده رسوایی من در جـریان است بیـرون بکـشـانـم شـبـی از درّه نـفـسـم صد گرگ به گلّه زده و برّهکشان است ای سـفـره مـا را نـمک سـفـره تو بس چیزی که برایت همه داریم زیان است کار فـرجت روی زمین مـانده عزیزم “چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است” مـا را نـجـف و کـربـبـلا بـاز نـبـردی خیلی به خدا نوکر تو دل نگران است در نـدبـه و در عـهـد به دنـبال حـسینم اربـاب کـرم دارد و دنبال بهـانه است جـامـانـده رقـیه سـحـری کـنج خـرابـه یک قافله از غربت او مرثیه خوان است
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهد شد میرسد نـوبتِ آن روز که با وعدۀ حق پـسـری مـنـتـقـمِ خـونِ پـدر خـواهـد شد ای به قـربان تو که با نظـرِ مهـدویات خاک هم پای قدمهای تو، زر خواهد شد دلِ غـمـدیـدۀ ما گـر به وصـالت بـرسد سیـنۀ سنـگی ما، دُر و گُهـر خواهد شد آه، از اینهـمه سالی که بـدون تو گذشت این چه عمریست که در فاصله سر خواهد شد تـو بـیـا، دیـدۀ آلــوده پـس از دیـدنِ تـو عـاشـقانه به سر راهِ تو، تـر خواهد شد
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
زخم معصیت به روحم مانده و کاری شده زندگی بیتو برایم سرد و تکراری شده بسکه دل مشغـولیام دنـیا شده آقا ببـین دل به تو دادن برایم کار دشواری شده اصلا آقا لحظهای با خود نگـفتم بیوفا این چه وضع نوکری و عشق و دینداری شده بیحـیا بـودم ولی بـار دگر برگـشـتهام در میان روضه کارم گریه و زاری شده آبـرویت را هـمیـشه بُـردم امـا کـار تو چـشمپـوشی از بـدی و آبـروداری شده مهربان آقا؛ بـیا دست گـدایت را بگـیر چون دچار غصه و اندوه بسیاری شده همنـشـینم کردهای با خوبها زیر عَـلَم بازهم باران لطفت بر سرم جاری شده بسته شد راه حرم، خیلی دلم را غم گرفت صبر بر این غم فقط از درد ناچاری شده گریه و سینه زنی در کربلا یادش بخیر نـوکـر تـو بـیـقـرار آن عـزاداری شـده خیمهها آتش گرفت و دختری گریهکنان میدوید و ناله میزد سوخت مویم عمه جان
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
از تو ممنونم مرا دعوت به ماتم کردهای پای این سفره دلم را کشورِ غم کردهای از تو ممنونم که مابینِ شلوغی های شهر این گدا را واردِ شهـرِ مُـحـرّم کـردهای چشمِ من خشکیده بود از معصیتهای زیاد این تو بودی با نگاهی دیده زمزم کردهای خارج از انسانیت بودم که با یک یاحسین هر دو دستانم گرفـتی و تو آدم کردهای روضه برپا میکنی تنها میانِ خـیمهات قلبِ من را با دمت از دور توأم کردهای روضهای بنما تلاوت تا که بر صورت زنم با نوای خود مسخّـر کُـلِّ عـالم کردهای بردهای دل را به سمتِ کربلا و بعد از آن روضههای سختِ جدّت را مجسّم کردهای قتلگاهـش را نـشانم داده با سـوزِ جگـر جاری از چشمانِ من دریای نم نم کردهای
: امتیاز
|